April 21, 2006

انجمن علمی زبان روز پنجشنبه هفت اردیبهشت از ساعت 5 بعد از ظهر تا نه شب برنامه ی گردهمایی دانشجویان زبان را برگزار می کنند. بهای بلیط ورودی هزار و پانصد تومان است و از دفتر انجمن می توانید تهیه کنید. خوشحال می شویم که دوستان در مراسم شرکت کنند. برای اطلاعات بیشتر هم به یکی از اعضای شورای مرکزی انجمن مراجعه کنید

* * * *

توی آخرین صفحات ِ سور ِ بز دست و پا می زنم، این کتاب چگونه می تواند تمام وجودم را بمکد؟ ماریو بارگوس یوسا استاد نوشتن رمان است، فرم گرا است و نمی گذارد هیچی بی خودی توی خطوط کتابش باشد، هیچ وقت آن شبی را که چند سال پیش تمام مدت توی رختخواب غلت می زدم و فکر می کردم که گفتگو در کاتدرال – رمان دیگری از یوسا – چه مشکلی می تواند داشته باشد و کتاب کامل بود، به معنای واقعی کلمه کامل بود
. . .

* * * *

آری من هم یک بُعد مذهبی دارم. آدمی که نشان بدهم مذهبی هستم نیستم، اعتقادی به خیلی از چیز هایی که آدم های دیگر دارند ندارم، ولی این دلیل نمی شود که از دم خلاص باشم. امروز کنفرانسم با موضوع حجاب از دیدگاه شیعه با یک هفته تاخیر برگذار شد، همان طور که فکر می کردم جنجالی شد، بار ها صحبتم قطع شد و چند نفری هم صریحا گفتند به جای این حرف ها باید حرف های ثابت تر شده ای را بزنم که ملاک ذهنی آنان است، اهمیت این کنفرانس برای من این بود که در مورد دغدغه های ذهنی ام برای حدودا شصت نفری که در کلاس بودند صحبت کردم و فرصتی بود که فکر نکنم دیگر هیچ وقت تکرار بشود

توی این کنفرانس سعی کردم فقط عقاید مختلف را نشان بدهم، با یک مرور سریع بر تحولات حوزه در قرن اخیر کنفرانسم را شروع کردم و آیه های مرتبط با حجاب را خواندم و بعد عقاید مختلف را گفتم و رسیدم به احمد قابل و بعد هم وسط جار و جنجالی که پیش آمده بود کنفرانسم را با عنوان کردن این مسئله که فقط هدفم پرسش سوال بود که چه کاری می شود در این آشفته بازار کرد؟ به پایان بردم، تشویق حاضرین، اینکه کسی در مدت کنفرانس کلاس را ترک نکرد، این که پند نفر از عقب کلاس آمدند و جلو نشستند، اینکه کلاس بیست دقیقه دیر تر از همیشه تمام شد، همه به من ثابت کردند که روی موضوعی انگشت گذاشته ام که نه فقط دغدغه ی من، که موضوع ذهنی تقریبا همه ی کلاس بود

مشکل اصلی ام این بود که مرتب صحبتم قطع می شد – اغلب به اعتراض به حرف هایم – و بعد از کنفرانس هی نکته هایی یادم می آمد که با این مکرر قطع شدن رشته ی افکارم فراموش شده بود. واقعیت این است که صبر آقای دکتر قبولی – که در طول کنفرانس چند باری دیدم از حرف ها خوشش نمی آید ولی هیچ اعتراضی نکردند تا حرف هایم تمام شد و بعد انتقاد های خودشان را مطرح کردند، حرف هایی که من هم قبول داشتم. بعد از کنفرانس به یکی از دوستان می گفتم هر استاد دیگری بود کمترین کاری که می کردم اخراج من از کلاس بود – کسی که بیاید و این نظر را مطرح کند که حجاب می تواند اختیاری یا مستحب باشد، دلیل هم بیاورد، بیاید بگویید اجتهاد نمی تواند آنگونه که انتظار می بریم جوابگوی مشکلات باشد و خیلی حرف های دیگر – نمی دانم در طول کنفرانس توانستم این نظر را ارائه بدهم که من فقط انتقال دهنده ی این حرف ها هستم – خیلی ها فکر کرده بودند من چون مثلا می گویم آقای قابل می گوید حجاب سر و گردن اجباری نیست، معنایش این است که من این حرف ها را به طور کامل قبول کرده ام، من اگر حرف ها را به طور کامل قبول کرده بودم که کنفرانس را با این حرف که من که الان اینجا ایستاده ام یک علامت سوالم پایان نمی دادم

از تمام کسانی که کنفرانس را و مرا – آشفته، که هی در طول کلاس راه می رفتم – را تحمل کردند ممنونم

* * * *

آری خانوم زنده دل، حرف های تان را قبول دارم و اگر کسی، خانوم معتمدی یا هر کسی از حرف ها ناراحت شده اند رسما معذرت می خواهم. گفته ام و می گویم که هدف من ادبیات است و توی مسئله ی ادبیات با کسی،هر کسی که باشد، شوخی ندارم. یک مشکل دیگر هم این است که من تقریبا همیشه توی خواب و بیداری می نویسم، می گوید ننویس؟ نمی توانم، وقت آزاد هم کم دارم، یعنی وقت آزاد پیدا کنم یک کم می خوابم، مثل دیشب که وقت کردم مثل سنگ بخوابم، نوشتن نفس کشیدن من است، ولی این صراحت لهجه ام، خوب، بعضی وقت ها کار دستم می دهد، باز هم می بخشید

سودارو
2006-04-22
دوازده و سه دقیقه ی ظهر

جالب بود

http://tirdadrad.persianblog.com/