April 16, 2006

http://setareheghotbi.blogspot.com/

قرن بیست و یک. زمان پیشرفت. زمانه ی تکنولوژی. عصری که در آن چیزی به نام خصوصی وجود ندارد، یعنی اگر هم هنوز جایی چیزی هست، دارد محو می شود. دوران ِ چک شدن و دیده شدن. امروز وقتی که توی دانشگاه شنیدم ردم را ساعت چهار صبح توی فرودگاه زده اند کف کرده اند، یعنی وقتی لحظه به لحظه هر حرکتی که کرده بودم ثبت شده بود، اوهووم، آها، خوب، آره مامان رفته است به سفر و خانه مجردی است، من و بابا، خودم هم دوست ندارم، یعنی وقتی که همه اش توی اتاقم سرم به یک کاری بند است، یعنی وقتی توی خانه بابا است و تلویزیون و من که اگر سعی هم بکنم خیلی که بتوانم باشم زمان خوردن غذا است که پنج دقیقه یک جا آرام بشینم . . . مامان که باشد خوب با هم هستند دیگر، دنیای خودشان را دارند، من؟ من غریبه ام، دنیای من غریبه است، زبان زندگیم را نمی شناسند، فلسفه هایی که دنبال می کنم برایشان ترسناک است، توی دنیای آن ها همه چیز سر جای خودش است، توی مال من همه چیز آشفته، آشوب، همه چیز محو، همه چیز افسرده، غرق در سر و صدا و تصویر و چیزی به نام اینترنت، چیزی به نام کامپیوتر که بدونش نفس نمی توانم بکشم، چیزی به نام تلفن – و چقدر دیروز تلفن جواب دادم، حالم داشت بد می شد، شب که پرینتر گیر کرد گفتم مصطفی الان دوباره بری سر تلفن آبرو ریزی می کنم، حوصله ندارم – مامان از من می ترسد، مامان فکر می کند چرا توی دنیای من پر از تصویر دختر های غریبه است، نمی داند چرا دوست های من این شکلی هستند، نمی داند چرا من این شکلی شده ام، من عجیب شده ام، غریبه
.
.
.

مامان که نیست دنیا عوض شده است، قبلا همه چیز معمولی بود، از دیروز فکر می کنم تمام غذا های دنیا بی مزه اند، حتا بسته ی چیپسی که امروز خوردم هم مثل همیشه نبود، فقط شور بود، طعم نداشت، دوست نداشتم
. . .

* * * *

فرصت برای حرف زیاد است
اما
. . . اما اگر گریسته باشی
. . . آه
مردن چقدر حوصله می خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی

قیصر امین پور

سودارو
2006-04-16
جایی در صبح