من هفته ی آینده، اگر آسمان به زمین نیاید، روز پنجشنبه ساعت ده صبح کلاس صد و پانزده کنفرانس دارم با موضوع حجاب برای درس تفسیر قرآن کریم – واقعیت ش نمی دانم اسم اصلی درس چیست – استاد حاضر غایب نمی کند و هر کسی که دوست دارد بیاید بنشیند، پیش بینی می کنم که کنفرانسم جنجالی ترین کنفرانس چند سال اخیر دانشگاه باشد. توصیه می کنم پنجشنبه را از دست ندهید، پنجشنبه ی هفته ی آینده
* * * *
وقتی همه برایت مهربان می شوند، وقتی تمام در های امید که سال ها آرزوی شان را می کردی به رویت باز شده اند، وقتی که همه چیز آرام و خوب است، وقتی . . . من چرا اینقدر خرم؟ چرا؟ نمی فهمم، امشب نزدیک بود سرم را بکوبم به دیوار وقتی تو جلویم ایستادی و برای یک لحظه بودی و محو شدی، امشب . . . چشم هایم درد می کند، فقط هشت صفحه از یک کتاب را خواندم و چشم هایم می سوخت، من خسته ام، خیلی خسته ام، این را فقط خودم می دانم، این را که . . . خر شده بودم امروز، امروز عصر که هی غلت می زدم و هی دیوانه بودم و هی نا آرام، هی
.
.
.
این سرماخوردگی لعنتی چیست که آمده ول نمی کند؟ حالا من فقط یک فش فش شده و سرفه ها و صدای جوجه تیغی، امشب که زنگ زدم گیتی داشت دخترش را می برد بیمارستان، دو هفته پیش هم دختر خاله ام زنگ زده بودند که بچه شان سرماخوردگی شدید دارد و دارند می برندش بیمارستان، از آن ور بهی سه ماه است نفس ش بریده، به قول خودش برود گورش را گم کند این سرماخوردگی که ول نمی کند . . . خاله می گفت هر جا زنگ می زند صدا ها گرفته است، این ربطی که به آنفولانزای مرغی که ندارد؟ دارد؟ شاید پرده ی پیش درآمد تئاتر مرگ است که دارد هر هر به ما ها می خندد
.
.
.
* * * *
بیست سال پیش، یک روز معمولی جهان با یک انفجار به گند کشیده شد. نیروگاه هسته ای چرنوویل روسیه – در اوکراین اگر اشتباه نکنم – منفجر شد و در دم هفتاد هفت هزار نفر – آن گونه از قول دکتر نراقی شنیده ام – کشته شدند. تشعشات هسته ای چهارصد برابر انفجار اتمی هیروشیما بود. موجی از رادیو اکتیو جهان و مخصوصا اروپا را فرا گرفت
می دانید، تا پایان قرن بیست و یک، یعنی تا نود و چهار سال دیگر در ایسلند کودکانی به دنیا خواهند آمد که تحت تاثیر رادیو اکتیو ِ چرنوویل ناقص الخلقه هستند. می دانید چرنوویل یکی از غم انگیز ترین وقایع دنیا بوده است
امروز شماره ی جدید مجله ی نشنال جئوگرافیک – آپریل دو هزار و شش – را خریدم، گزارشی ویژه دارد در مورد چرنوویل، با عکس هایی که
.
.
.
www.ngm.com/0604
می دانید فاصله ی ایسلند تا چرنوویل چقدر است؟ مثلا به اندازه ی فاصله ی بوشهر تا وین. فکر می کنید مادر ایسلندی نمی پرسد چرا برای انفجاری که سال ها پیش، حتا پیش از تولد او در جایی غریبه و خیلی دور رخ داده است او باید تاوان بپردازد؟
نمی پرسد؟
من وقتی به چرنوویل فکر می کنم نمی توانم باور کنم که مسئله ی انرژی هسته ای یک مسئله ی ملی است که به خارجی ها هیچ ربطی ندارد. چه کسی می تواند تضمین کند که بوشهر چرنوویل دیگری نباشد؟ کسی می تواند به مردم بوشهر تضمین دهد که امنیت جانی دارند؟ به مردم خاورمیانه چه؟ مگر نه اینکه روس ها چرنوویل را ساخته بودند و روس ها بوشهر را ساخته اند؟
چه کسی تضمین می کند اسرائیلی ها خر نشوند و یکی از این طرح ها که مثل گل و بلبل روی اینترنت هست را عملی نکنند؟ حمله ی موشکی یا ماهواره ای یا هر چیز دیگری، چه کسی می تواند پاسخگوی مادری باشد که بچه اش ناقص به دنیا می آید؟ حالا گیرم سال ها بعد از اینکه نه من باشم، نه شما، نه چیزی به اسم نیروگاه چرنوویل، و او هنوز باید تاوان بدهد، و نسل های بعد از او
چرا نمی توانیم با خودمان و مردم جهان مهربان باشیم؟
من برای آینده ی خودمان نگرانم، خیلی نگرانم
من
من چه کاری می توانم بکنم جز دعا کردن؟
من برای صلح دعا می کنم
سودارو
2006-04-03
نه شب
* * * *
وقتی همه برایت مهربان می شوند، وقتی تمام در های امید که سال ها آرزوی شان را می کردی به رویت باز شده اند، وقتی که همه چیز آرام و خوب است، وقتی . . . من چرا اینقدر خرم؟ چرا؟ نمی فهمم، امشب نزدیک بود سرم را بکوبم به دیوار وقتی تو جلویم ایستادی و برای یک لحظه بودی و محو شدی، امشب . . . چشم هایم درد می کند، فقط هشت صفحه از یک کتاب را خواندم و چشم هایم می سوخت، من خسته ام، خیلی خسته ام، این را فقط خودم می دانم، این را که . . . خر شده بودم امروز، امروز عصر که هی غلت می زدم و هی دیوانه بودم و هی نا آرام، هی
.
.
.
این سرماخوردگی لعنتی چیست که آمده ول نمی کند؟ حالا من فقط یک فش فش شده و سرفه ها و صدای جوجه تیغی، امشب که زنگ زدم گیتی داشت دخترش را می برد بیمارستان، دو هفته پیش هم دختر خاله ام زنگ زده بودند که بچه شان سرماخوردگی شدید دارد و دارند می برندش بیمارستان، از آن ور بهی سه ماه است نفس ش بریده، به قول خودش برود گورش را گم کند این سرماخوردگی که ول نمی کند . . . خاله می گفت هر جا زنگ می زند صدا ها گرفته است، این ربطی که به آنفولانزای مرغی که ندارد؟ دارد؟ شاید پرده ی پیش درآمد تئاتر مرگ است که دارد هر هر به ما ها می خندد
.
.
.
* * * *
بیست سال پیش، یک روز معمولی جهان با یک انفجار به گند کشیده شد. نیروگاه هسته ای چرنوویل روسیه – در اوکراین اگر اشتباه نکنم – منفجر شد و در دم هفتاد هفت هزار نفر – آن گونه از قول دکتر نراقی شنیده ام – کشته شدند. تشعشات هسته ای چهارصد برابر انفجار اتمی هیروشیما بود. موجی از رادیو اکتیو جهان و مخصوصا اروپا را فرا گرفت
می دانید، تا پایان قرن بیست و یک، یعنی تا نود و چهار سال دیگر در ایسلند کودکانی به دنیا خواهند آمد که تحت تاثیر رادیو اکتیو ِ چرنوویل ناقص الخلقه هستند. می دانید چرنوویل یکی از غم انگیز ترین وقایع دنیا بوده است
امروز شماره ی جدید مجله ی نشنال جئوگرافیک – آپریل دو هزار و شش – را خریدم، گزارشی ویژه دارد در مورد چرنوویل، با عکس هایی که
.
.
.
www.ngm.com/0604
می دانید فاصله ی ایسلند تا چرنوویل چقدر است؟ مثلا به اندازه ی فاصله ی بوشهر تا وین. فکر می کنید مادر ایسلندی نمی پرسد چرا برای انفجاری که سال ها پیش، حتا پیش از تولد او در جایی غریبه و خیلی دور رخ داده است او باید تاوان بپردازد؟
نمی پرسد؟
من وقتی به چرنوویل فکر می کنم نمی توانم باور کنم که مسئله ی انرژی هسته ای یک مسئله ی ملی است که به خارجی ها هیچ ربطی ندارد. چه کسی می تواند تضمین کند که بوشهر چرنوویل دیگری نباشد؟ کسی می تواند به مردم بوشهر تضمین دهد که امنیت جانی دارند؟ به مردم خاورمیانه چه؟ مگر نه اینکه روس ها چرنوویل را ساخته بودند و روس ها بوشهر را ساخته اند؟
چه کسی تضمین می کند اسرائیلی ها خر نشوند و یکی از این طرح ها که مثل گل و بلبل روی اینترنت هست را عملی نکنند؟ حمله ی موشکی یا ماهواره ای یا هر چیز دیگری، چه کسی می تواند پاسخگوی مادری باشد که بچه اش ناقص به دنیا می آید؟ حالا گیرم سال ها بعد از اینکه نه من باشم، نه شما، نه چیزی به اسم نیروگاه چرنوویل، و او هنوز باید تاوان بدهد، و نسل های بعد از او
چرا نمی توانیم با خودمان و مردم جهان مهربان باشیم؟
من برای آینده ی خودمان نگرانم، خیلی نگرانم
من
من چه کاری می توانم بکنم جز دعا کردن؟
من برای صلح دعا می کنم
سودارو
2006-04-03
نه شب