April 29, 2006

Private Emotion

صدایت توی تلفن می خندد، از همان اول، من خل شده بودم، همین طور حرف می زدم و همین طور به قهقهه می خندیدی، صدایت درونم می پیچید، من؟ نشسته بودم و دستم روی شانه ام، فکر می کردم این می تواند پوست شانه ی تو باشد، صدایت را می شنیدم و درونم خاموش بودم، خنده ات زیبا بود، خیلی زیبا، وقتی تلفن را قطع کردم، یعنی وقتی می لرزیدم و درونم همه چیز بهم ریخته بود، وقتی . . . فکر می کردم چند وقت بود این جوری نشده بودم؟ سه سال؟ از آن حالت ها که هر کی دور و برم باشد را می کشم از خنده و خودم
. . .

خودم
. . .

می پرسی چرا میل نمی زنم؟ مِن مِنی می کنم و حواست پرت چیز دیگری می شود
من
. . .

A Bout de Soufflé

یا به قول ما ایرانی ها، یک نفس، وقتی فیلم را ریختم روی هارد، وقتی تصویر سیاه سفید یک فیلم کلاسیک فرانسوی با زیر نویس انگلیسی جلوی چشمم آمد، وقتی فیلم را رد می کردم همین طوری ببینم چه دارد درونش، وقتی رسید به آن صحنه که دختر توی پاریس راه می رود و می گوید هی: هِرالد تریبیون، درونم لرزید، همان صحنه ای که توی رویا بین های برتولوچی هست، آن جا که دخترک می گوید دلش می خواست مثل این دختر باشد و توی خیابان داد بزند: هِرالد تریبیون، درونم می لرزد، فیلم ِ ساده ی خنگولانه ی اگزیستانسیالیستی ی دیوانه کننده، فیلم درون ِ رگ هایم جاری می شود، چشم هایم می سوزد و تماشا می کنم
. . .

She is all I ever had

خیره بین آدم ها، بین سیل آدم ها، دسته گل توی دست هایم، میان دسته های همه به یک سو خیره که درب فرودگاه باز شود و بیا... اول مامان مرا دید، می خندم و جلو می روم و مامان توی بغلم، می خندم، چقدر خوب است مامان آمده، مرده شور هواپیمایی ماهان که سه بار پرواز را به تاخیر انداخت، بار اول که سه ساعت بود گفتم مهم نیست، بار دوم که دو ساعت شد، باز هم گفتم مهم نیست، بار سوم که یک ساعت و نیم تاخیر بود، نگران شدم، تا وقتی تلفنی شنیدم پرواز سالم نشسته دلم آرام نگرفت
. . .

Private Emotion

دوباره روان پریشانه رفته ام سراغ ِ کلیپ های قدیمی و هی مثل خل ها نگاه شان می کنم، هی این آهنگ ِ ریکی مارتین با فیچورینا مِجا با هم می خوانند، توی یک اتاق یخ بسته ریکی مارتین نشسته و می خواند، برای دختری که یخ زده، دختری که با خواندن ریکی یخ هایش باز می شود و کم کم حرکت می کند، بلند می شود و
It is a private emotion
That I feel tonight
. . .
Come to me
Come to me
. . .

سودارو
2006-04-29
یک و پنجاه و چهار دقیقه ی صبح