April 24, 2006

The feast of the goat

سور بز
نوشته ماریو بارگاس یوسا
Mario Vargas LIosa
ترجمه: عبدالله کوثری

تهران – 1381 – چهار هزار و سیصد نسخه – چاپ اول – نشر علم – 623 صفحه
چهار هزار و پانصد تومان – گالینگور


روز سور بز، سی ِ ماه مه
روز شادی و عیش مردمه
می ریزن بیرون همه از خونه
کوچه و بازار پر هیاهو، پر همهمه

ترانه ای دومینیکنی

بیست و سه فصل، بیست و سه فصل برای اینکه یک دیکتاتوری را درک کنی. دومینیکن. یکی از کشور های حوزه ی دریای کارائیب، آمریکای مرکزی. حتا نمی دانی نقشه ای کشور چه شکلی است. هیچ چیز خاصی در مورد این سرزمین نمی دانی. لابد جایی است مثل همه جاهای دیگر امریکای جنوبی. چه اهمیتی می تواند برای تو داشته باشد؟ تو نشسته ای توی دنیای خودت، زندگی ای خودت، روزمرگی های خودت . . . ولی یک کتاب هست که می تواند به تو ثابت کند آسمان همه جا آبی است، که آدم ها مثل هم هستند، رنج های یکسان دارند، آدم ها آدم هستند، چه فرقی می کند کجای دنیا باشند؟

بیست و سه فصل. با نوآوری های مخصوص ِ یوسا در جریان سیال ذهن. این بار نه مثل آثار جویس یا وولف در ذهن شخصیت ها، که ذهن دیگر کافی نیست

تجسم کن یک چراغ قوه که در تاریکی روشن می شود، تو در یک زمان هستی، یک راوی داری، یک مکان، داستان ش را می گوید، تو می بینی، می شنوی، فکر ها را گوش می کنی، بعد چراغ خاموش می شود، دوباره روشن می شود، تو کسی دیگر را می بینی، در زمانی دیگر، داستانی دیگر، آدم ها، مکان ها و روایتی دیگر. هر کسی می تواند راوی باشد، بیست و سه فصل پیش می رود، یک پازل است، وقتی کنار هم بچینی اش، یک جامعه ی کامل را ساخته ای، یک دفعه می بینی داری توی این جامعه نفس می کشی
.
.
.

راوی اصلی، اورانیا، دختری است که بعد از سی و پنج سال به دومینیکن بازگشته، دو هفته بعد از وقتی که او دومینیکن را ترک کرده بود، دیکتاتوری تروخیو با قتل او پایان گرفته بود، تو نشسته ای و داری روایت یک زن را بعد از سال ها دوری از کشور ش می خوانی، می بینی عجیب است، می بینی که دخترک عادی نیست، نمی دانی چرا، و نخواهی دانست، نه تا وقتی که به آخرین فصل کتاب برسی
.
.
.

راوی دیگر خود تروخیو است، دیکتاتور؛ رئیس، ژنرالیسیمو، ولی نعمت، پدر ملت، عالی جناب دکتر رافائل لئونیداس تروخیو مولینا، سی و یک سال است بر دومینیکن حکم می راند، در پناه ایالات متحده ی امریکا، هفتاد سالش است، توصیفش؟ عین محمد رضا پهلوی خودمان است، مو نمی زند، فقط یک فرقی دارد، دوست دارد با هر زنی که خوشش آمد بخوابد، فرق نمی کند که باشد، اصلا فرقی نمی کند
.
.
.

لایه ی اول همان داستان اورانیا است، دختر یکی از مشهور ترین افراد حکومت دیکتاتور، در زمان حال ِ زمان – حدود دهه های هزار و نهصد و هشتاد اگر اشتباه نکنم – برگشته به مملکت ش تا پدرش را عذاب بدهد، خودش هم درست نمی داند که چرا برگشته، روایت او را در آخرین روز حضورش در جمهوری دومینیکن می خوانیم

لایه ی دوم خود تروخیو است، دیکتاتور، توی ذهن دیکتاتور هستی، و با او یک روز از زندگی اش را می گذرانی، از صبح که از خواب بیدار می شود همراهش هستی تا وقتی که ترور می شود، می میرد و حکومت گند ش را به خودش به جهنم می برد

لایه ی سوم گروهی از افراد مختلف هستند که در سه ماشین منتظر تروخیو هستند تا بیاید و بکشندش، این بار چند ماهی همراهشان خواهی بود، از اول که با آن ها در ماشین های شان آشنا می شوی، گذشته شان را خواهی شنید، زندگی شان را، ترور را از دید آن ها خواهی دید و بعد، این که یکی یکی یا بازداشت می شوند و به سختی شکنجه و آخر سر هم کشته، یا موقع دستگیری کشته می شوند، یا آن دو نفری هستند که آخر زنده مانده اند

این سه لایه وقتی با هم جمع می شوند یک جامعه را تشکیل می دهند، وقتی کتاب به آخرین فصل خود می رسد داستان تمام شده است، همه چیز تمام شده است، ولی یوسا می خواهد در آخرین فصل کتاب تمام وجودت را ویران کند، ویرانت می کند، آری، آخرین فصل کتاب داستان سردرگمی ِ اورانیا است، وقتی که در چهارده سالگی توسط پدرش – رئیس سنا ی سابق، عضو پارلمان سابق، وزیر سابق، که الان مغضوب شده است، و دخترش، دختر نازنین ش را تقدیم دیکتاتور می کند، شاید عفو شود، فصل آخر داستان تجاوز دیکتاتور هفتاد ساله است به اورانیا ی چهارده ساله، فصلی که تمام وجودت را می لرزاند، که با چشمانی نمناک کتاب را ببندی
.
.
.

نام داستان: سور بز. بز نامی است که قاتلین تروخیو او را به این نام می خوانند. نامی تحقیر آمیز برای دیکتاتور. همه ی جامعه ی دومینیکن در مهمانی بز جمع هستند. بز خود را پدر جامعه، ناجی جامعه می بیند، جامعه عادت داده شده است تا اینگونه ببیند، اما در مهمانی بز سور چیست؟ سوری که داده می شود، ترس است و وحشت، قتل و تجاوز و دروغ و سیاهی و فقر و نابودی و جهل و در یک کلام، تمام سیاهی ها
. . .

سه روز با کتاب بودم، تا وقتی که تمام شد، زندگی کردم، لرزیدم، نفسم را حبس کردم، کتاب یک شاهکار است، نمی دانم چرا هر سال یوسا را در لیست انتظار نگه می دارند و هنوز نوبل ادبیات را نبرده است، نمی دانم چرا، ولی دو کتاب دیگری که از او خوانده ام، گفتگو در کاتدرال – شاهکار یوسا، حدودا دوازده سال پیش چاپ شد و تمام نسخه هایش خمیر شد، امسال مجددا در کتابفروشی ها موجود است، ترجمه ی عبدالله کوثری – و جنگ آخرالزمان – که کوثری برایش جایزه ی بهترین ترجمه ی سال را برد، کتابی که وقتی خواندم فهمیدم تحجر یعنی چه – هر دو وحشتناک درونم بوده اند، وجودم را به خود حبس کرده اند، نمی دانم، شاید بیشتر کار زبان عبدالله کوثری باشد که کتاب ها را دیوانه وار زیبا می سازد، و ملموس
. . .

سودارو
2006-04-24
هشت دقیقه ی صبح