August 16, 2005

یک روز گرم چسبناک قدم زدن در بخش هایی از شهر که تا حالا پیاده در آن نبوده ای، خیابان های عریض جدید ساز و ساختمان های چهار، پنج طبقه ی همه نو نزدیک به کوه و هوای تمیز و بدون ترافیک و شلوغی و بوق و دعوا و داد و . . . یک کم طول می کشد تا آدرسی را که می خواهم پیدا کنم و زنگ که می زنم دوست خودش جواب می دهد و در را باز می کند

توی اتاق کامپیوتر می توانم منظره ی شهر را ببینم، می گوید باید زمستان بیایی که مست می شوی در جا از تصویر رو به رویت

دلم می سوزد، اتاق من پنجره اش به یک ساختمان چهار طبقه باز می شود و همیشه صدای هنری سگ همسایه توی گوش هایم دارد واق واق می کند و یکی که دارد سعی می کند آرام ش کند، روز ها صدای خیابان همیشه شلوغ راهنمایی است و شب ها صدای ماشین هایی که ویراژ می دهند و صدای ضبط شان بلند است

نشسته بودیم و از کیف سی دی برایش چیز هایی ریختم روی هارد، داشتیم نگاه می کردیم که رسیدیم به یک آهنگ تصویری از گروه کویین
You cannot fool me
کلیپ در یک جنگل شروع می شود، با کات روی یک دختر و پسر که دارند با هم عشق بازی می کنند، دوربین بالا می رود و تصویر جنگل در پاییز بزرگ تر می شود و بعد هم می رود به یک دیسکو جایی که همین دختر و پسر دارند می رقصند

دوست پرسید که چرا همیشه عشق به فاک ختم می شه؟ فکر نمی کنی سکس رابطه ی عاشقانه را کثیف می کنه؟

سعی کردم توضیحی بدهم، خوب، عشق که فقط روح نیست، جسم هم هست، خوب این کاملا طبیعه که وقتی کسی رو دوست داشته باشی، به جز روح او، جسم ش رو هم بخواهی، که چند وقتی که از دوستی بگذره، هورمون ها از تو می خواهند که شروع کنی، دست ش را بگیری، لب هاش را ببوسی، نازش کنی و همین جور ادامه بدی. تو تمام دنیا همین طوره، فقط تو غرب راحت در مورد عریانی حرف زده می شه، ولی تو شرق سعی می کنند مسئله را عرفانی کنند، و مثلا تو ادبیات سکس را حذف می کنند، یعنی تا لحظه ی آخر می روند و بعد همه چیز در یک جمله ی دو یار به هم رسیدند ختم می شود و دیگر نمی گویند چطور به هم رسیدند

گفتم همین است که مشکل می سازد، وقتی تو نمی دانی، آگاهی نداری دستپاچه می شوی، توی غرب تو می دانی که سکس یک بخش طبیعی از یک رابطه ی دوستانه است، پس هر وقت که احتیاج به سکس داشته باشی به سکس نزدیک می شوی، ولی توی شرق، مثلا تو ایران که هنوز دید کاملا سنتی دارند و آموزش سکس را هم فقط چند ساعت قبل از حجله درست می دانند، همین، خوب وقتی تو با یکی دوست می شی این کاملا طبیعه که با سر شیرجه بزنی برای پیدا کردن چیز هایی که نمی دانی

یعنی قالبا همان دفعه ی اول که با هم تنها شوی تقریبا کافی است برای عشق بازی

حالا چرا این را اینجا نوشتم؟ خوب، تا چند روز دیگر متوجه می شوید

* * * *

برای بچه های دانشگاه، لطفا بخوانید و به هم این خبر را اطلاع دهید

حدودا سه هفته ای است که یک خبر تایید نشده به گوشم رسید که دانشگاه این از ترم می خواهد کلاس های ساعت شش تا هشت بعد از ظهر بگذارد، از منابع خاص خودم چک کردم و خبر تقریبا تایید می شود، هر چند هنوز صد درصد نیست

دلیل این کار هم اضافه شدن به تعداد دانشجو ها و کمبود فضا است و همین که با کلاس های تا ساعت 6 نمی شود تمام دانشجو ها را ساپورت کرد

یعنی دانشگاه وقتی دانشجوی جدید می گیرد، به جای اینکه فکر کند که فضای کافی به وجود آورد شروع می کند به برنامه های این گونه

من به شدت به کلاس های ساعت 6 تا 8 بعد از ظهر مخالفم، شاید بشود کاری کرد و اگر بخواهیم کاری بکنیم همین چند روز را وقت داریم

از دید گاه یک دانشجوی زبان، کلاس های 6 تا 8، حتا اگر یک کلاس هم در هفته برای مان بگذارند، یعنی تمام دانشجو هایی که خارج از دانشگاه تدریس می کنند باید به خاطر دانشگاه کار شان را از دست بدهند

برای ما هم که دانشجوی سال آخر هستیم و اسفند کنکور ارشد داریم کلاس های توی این ساعت یک فاجعه است، تقریبا تمام برنامه های درسی مان را باید بر اساس برنامه ی دانشگاه عوض کنیم، مثلا کسانی که حساب کرده اند روی کلاس های کنکور – ادبیات که کلاس کنکور ندارد، ولی تدریس و زبان شناسی کلاس که هست – باید بی خیال تمام کلاس هایی شوند که توی این ساعت می توانست برگزار شود

به قول یکی از بچه ها شانس که نداریم، یک کلاس 8 تا 10 صبح می گذارند، یکی 6 تا 8 شب، بد بخت می شویم، آن هم نه اینکه دانشگاه وسط شهره و خیلی نزدیک – با من با توجه به ترافیک و سیستم حمل و نقل کاملا گه مشهد، 20 دقیقه تا 1 ساعت و نیم فاصله ی زمانی تا دانشگاه هست و ما هم خیلی وقت آزاد داریم در این ترم پیش رو

من می خواهم بروم پیش آقای کلاهی و از ایشان بخواهم برای ما که ترم 7 هستیم و نزدیک به کنکور کلاس های 6 تا 8 شب بی خیال شوند، بقیه را هم خدا عالم است، خود دانند

سودارو
2005-08-16

دوازده و سه دقیقه ی شب

بروم بقیه ی یک فیلم توپ از رومان پولانسکی را ببینم که همین امروز به دستم رسید و لحظه ی بریتشش دیوانه ام می کند، چقدر این لحجه زیبا است، چقدر زیبا است، چقدر زیاد زیاد است
اسم فیلم هم اینه
Bitter Moon